به مناسبت وفات ام المومنین
شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ق.ظ
وصیت های حضرت خدیجه (س) به رسول خدا {حتما بخوانید}
آخرین سخنان حضرت خدیجه
آخرین سخن خدیجه،به هنگامی که بر بستر
مرگ خفته بود،از درد و رنج هائی که در راه پیامبر(ص)دیده بود کم ارج تر
نبود.لحظه ای که شبح مرگ بر چهره او سایه افکنده بود به پیامبر چنین می
گوید:"ای رسول خدا ...... من در حق تو کوتاهی کردم و آنچه شایسته تو
بود،انجام ندادم.از من در گذر و اگر اکنون، دل در طلب چیزی داشته
باشم,خشنودی توست."
وصیت حضرت خدیجه (س)
چون بیماری خدیجه شدت یافت،عرض کرد:"یا
رسول الله!چند وصیت دارم؛من در حق تو کوتاهی کردم،مرا عفو
کن.پیامبر(ص)فرمود:"هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار
بردی.در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی."
عرض کرد:"یا رسول الله!وصیت دوم من این
است که مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا(س)اشاره کرد.چون او بعد ازمن
یتیم و غریب خواهد شد.پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند.مبادا
کسی به صورتش سیلی بزند.مبادا کسی بر اوفریاد بکشد.مبادا کسی با او برخورد
غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.”
سپس ادامه داد:"اما وصیت سوم را شرم می
کنم برایت بگویم.آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند.سپس
فاطمه را فراخواند و به وی فرمود:نور چشمم!به پدرت رسول الله بگو: مادرم می
گوید: من از قبر در هراسم؛از تو می خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی
به تن داشتی،کفن کنی."
پس فاطمه زهرا(س)از اتاق بیرون آمد و
مطلب را به پیامبر(ص)عرض کرد.پیامبر اکرم(ص)آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد
و او بسیار خوشحال شد.هنگام وفات حضرت خدیجه،زمانی که پیامبراکرم(ص)در حال
غسل و کفن بود،ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت،نازل شد و
عرض کرد:"یا رسول الله،خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید:ایشان
اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم."
مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود
خبر پیک اجل مادر کوثر شده بود
صحبت از رفتن غم خوار پیمبر شده بود
مالک الموت برایش پر و بال آورده
مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود
وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن
عاشقانه چقدر حامی رهبر شده بود
اصلاً از برکت او هست اگر اسلام است
این چنین بود که او از همه برتر شده بود
تا چه حد است مقامش که کنار زهرا
نام او وارد ادعیه ی دفتر شده بود؟
بار بست همدم و دلدار پیمبر حالا
نوبت ام ابیهایی دختر شده بود
**
دختری ماند از او ، دختری هم چون خود او
دختری که سپر و حامی همسر شده بود
چه قدر غصه ی کج راهی مردم را خورد
چقدر آه شد و دیده ی او تر شده بود
علت بوی خوش شهر مدینه از اوست
عود آتش زده اند – شهر معطر شده بود !
***
دختری ماند از او دختری هم چون خود او
زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود
عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن ریخت
خطبه خواند، کوفه و می دید که حیدر شده بود
یک تنه خود یه سپاه است، بترسد دشمن
چه کسی گفت که او لحظه ای مضطر شده بود
مضطر هم دیده اگر شد به خدا علت داشت
در پی پوشیه و چادر و معجر شده بود
به کجا ختم شد این شعر چرا این گونه؟
قافیه ها همگی مادر و دختر شده بود!
"قربانعلی محمدی"
۹۲/۰۴/۲۹